حدیث یوم الدار

از دانشنامه‌ی اسلامی



پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در سال سوم بعثت پس از نزول «آیه انذار»، مأمور دعوت و ابلاغ دین جدید به خویشاوندان نزدیک خود گردید. رسول خدا در این جلسه مهمانی که در خانه اش ترتیب داده بود، بر اخوت، خلافت و وصایت علی بن ابی طالب (علیه السلام) تصریح نمود. این روایت که به «حدیث یوم الدار» مشهور است، از جمله ادلّۀ شیعه در اثبات خلافت بلافصل امام علی (علیه السلام) بشمار می رود.

ماجرای یوم الدار

پس از سه سال از رسالت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، فرشته وحی نازل شد و فرمان خداوند را برای دعوت خویشاوندان و بستگان نزدیک به او ابلاغ کرد: «وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَک الْأَقْرَبِینَ وَاخْفِضْ جَناحَک لِمَنِ اتَّبَعَک مِنَ الْمُؤْمِنِینَ فَإِنْ عَصَوْک فَقُلْ إِنِّی بَرِیءٌ مِمَّا تَعْمَلُون؛ خویشاوندان نزدیک خود را انذار کن، و بال و پر (مهر و نرمی) خود را برای مؤمنان که از تو پیروی کرده‌اند، پهن کن و اگر از تو نافرمانی کنند، بگو: من از آنچه شما انجام می‌دهید بیزارم».

با نزول آیه فوق (آیه انذار)، پیامبر خاتم به حضرت علی علیه السلام دستور داد غذایی که تمام آن، یک ران گوسفند و یک من شیر بود، آماده سازد و فرزندان عبدالمطلب را دعوت کند تا امر خداوند را به آنان ابلاغ کند و علی علیه السلام چنین کرد. حدود چهل نفر جمع شدند که در میان آنان ابوطالب، حمزه و ابولهب نیز بودند. غذا کم بود و به صورت عادی برای آن جمعیت کافی نبود؛ اما همگی خوردند و سیر شدند.

ابولهب گفت: «این (اشاره به پیامبر) جادو کرده است». سخنان ابولهب، مجلس را از طرح دعوت رسول خدا صلی الله علیه و آله خارج کرد و پیامبر از طرح موضوع منصرف شد و جلسه بدون اخذ نتیجه پایان یافت. با دستور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، بار دیگر علی علیه السلام مأموریت یافت که با همان ترتیب قبلی غذا تهیه و از خویشاوندان پیامبر دعوت کند. بار دوم و یا بار سوم حضرت ختمی مرتبت پس از صرف غذا فرمود: «یا بَنِی عَبْدِالْمُطَّلِبِ إِنِّی وَاللَّهِ مَا أَعْلَمُ شَابّاً فِی الْعَرَبِ جَاءَ قَوْمَهُ بِأَفْضَلَ مِمَّا جِئْتُکمْ بِهِ إِنِّی قَدْ جِئْتُکمْ بِخَیرِ الدُّنْیا وَالْآخِرَةِ وَ قَدْ أَمَرَنِی اللَّهُ تَعَالَى أَنْ أَدْعُوَکمْ اِلَیهِ فَأَیکمْ یؤَازِرُنِی عَلَى هَذا الْأَمْرِ عَلَى أَنْ یکونَ أَخِی وَ خَلِیفَتِی فِیکم؟ ای فرزندان عبدالمطلب! به خدا قسم در میان عرب، جوانی را سراغ ندارم که چیزی بهتر از آنچه من برای شما آورده‌ام، برای قومش آورده باشد. من خیر دنیا و آخرت را برای شما آورده‌ام. خدا به من فرمان داده است تا شما را به سوی او فراخوانم، اکنون کدام یک از شما مرا یاری می‌کند تا برادر من و (وصی و) جانشین من در میان شما باشد؟»

هیچ کدام پاسخ ندادند. علی علیه السلام که از همه کوچک‌تر بود، گفت: «ای پیامبر خدا! من تو را یاری می‌کنم». پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «إِنَّ هَذَا أَخِی وَ وَصِیی وَ خَلِیفَتِی فِیکمْ فَاسْمَعُوا لَهُ وَأَطِیعُوا؛ این برادر، وصی و جانشین من در میان شماست. سخن او را بشنوید و از او اطاعت کنید». جمعیت برخاستند؛ در حالی که می‌خندیدند و به ابوطالب می‌گفتند: «محمد امر کرد که از پسرت اطاعت کنی و به حرف او گوش فرا دهی (در حالی که از همه کوچک‌تر است)».

این قضیه در میان مورخان و مفسران به نام‌های «یوم‌الدار»، روزی که در خانه پیامبر جمع شدند»، «بدء‌الدعوة، آغاز دعوت» و «یوْمُ الْاِنذار، روز هشدار» یاد شده و جمع زیادی از مورخان و مفسران آن را نقل کرده‌اند.

مرحوم علامه امینی، هفت صورت از منابع اهل سنت نقل کرده است که صورت اول همان بود که نقل شد؛ صورت‌های دیگر به اختصار چنین است:

  • ۱. احمد بن حنبل در مسندش؛ طبری در تاریخش؛ حافظ نسائی در خصائص؛ گنجی شافعی در کفایة الطالب، نقل کرده اند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بعد از دعوت از خویشاوندان فرمود: «فَأَیکمْ یبَایعُنِی عَلَى أَنْ یکونَ أَخِی وَ صَاحِبِی وَ وَارِثِی فَلَمْ یقُمْ إِلَیهِ أَحَدٌ قَالَ فَقُمْتُ وَ کنْتُ أَصْغَرَ الْقَوْمِ سِنّاً فَقَالَ اجْلِسْ قَالَ ثُمَّ قَالَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ کلَّ ذَلِک أَقُومُ إِلَیهِ فَیقُولُ لِی اجْلِسْ حَتَّى کانَتِ الثَّالِثَةُ ضَرَبَ یدَهُ عَلَى یدِی؛ پس کدام‌یک از شما با من بیعت می‌کند که برادر و یار و وارث من باشد، هیچ کسی بلند نشد. من (علی) پا شدم، در حالی که کوچک‌ترینِ آن جمع بودم. حضرت فرمود: بنشین. این جمله را سه بار تکرار کرد. هر بار (فقط) من پا شدم و حضرت می‌فرمود: بنشین تا به مرحله سوم که دست خود را (به عنوان بیعت) بر دست من زد (یعنی که تو برادر و رفیق و وارث من هستی)». فرق این صورت با صورت قبلی این است که در این نقل، حکم خلیفتی نیامده است؛ ولی کلمه وارثی آمده است.
  • ۲. از حافظ ابن مردویه و... نقل کرده است که پس از دو بار دعوت خویشاوندان، بار سوم در حالی که دستش را دراز کرده بود، فرمود: «مَن یبَایعُنی عَلی اَنْ یکونَ اَخی وَ صاحِبی وَ ولیکمْ مِنْ بَعْدی؟ فَمَدَدْتُ ‌َیدِی وَ قُْلْتُ: اَنَا أبایعُک، وَ اَنَا یوْمَئِذٍ اَصْغَرُ الْقَوْمِ...؛ کیست که با من بیعت کند بنابراین که برادر و یار من و سرپرست شما بعد از من باشد. پس من (علی) دستم را جلو بردم و گفتم من با تو بیعت می‌کنم، در حالی که کوچک‌ترینِ فرد جمعیت بودم». این صورت در مقایسه با صورت دوم کلمه «ولیکمْ» را اضافه دارد و با صورت اول، مقداری هماهنگ است؛ چون اول «خلیفتی فیکم» دارد و صورت سوم «ولیکم». شاید بتوان گفت: جامعیت و دلالت ولیکم بر امامت امام علی علیه السلام بیشتر از کلمه «خلیفتی» باشد.
  • ۳. حافظ ابن ابی‌حاتم و بغوی نقل کرده‌اند و ابن تیمیه در منهاج السنه، نیز از آن دو نقل کرده است که حضرت بعد از صرف طعام فرمود: «أَنَا أَدْعُوکمْ إِلَى کلِمَتَینِ خَفِیفَتَینِ عَلَى اللِّسَانِ ثَقِیلَتَینِ فِی الْمِیزَانِ شَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنِّی رَسُولُ اللَّهِ فَمَنْ یجِبْنِی إِلَى هَذَا الْأَمْرِ وَ یؤَازِرْنِی عَلَیهِ وَ عَلَى الْقِیامِ بِهِ یکنْ أَخِی وَ وَصِیی وَ وَزِیرِی وَ وَارِثِی وَ خَلِیفَتِی مِنْ بَعْدِی؛ من شما را به دو کلمه دعوت می‌کنم که بر زبان سبک و در میزان اعمال سنگین است، شهادت دادن به این که خدا یکی است و من رسول خدا هستم. پس هر کسی در این امر، مرا اجابت کرد و کمک کار من شد برادر، وصی، وزیر، وارث و خلیفه بعد از من خواهد بود». در ادامه آمده است علی علیه السلام برخاست و گفت: «من ای رسول خدا!»، حضرت فرمود: «بنشین» سه بار این قضیه تکرار شد. بار سوم فرمود: «اجْلِسْ فَأَنْتَ أَخِی وَ وَصِیی وَ وَزِیرِی وَ وَارِثِی وَ خَلِیفَتِی مِنْ بَعْدِی؛ بنشین، پس تو برادر، وصی، وزیر، وارث و خلیفه من بعد از من هستی» و اینجا نیز بر این عبارت صراحت دارد که «خلیفه‌ی بعد از من هستی».
  • ۴. از سلیم بن قیس، معاویه و برخی تابعین نقل شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرزندان عبدالمطلب را جمع کرد و پس از پذیرایی فرمود: «أَیکمْ ینْتَدِبُ أَنْ یکونَ أَخِی وَ وَزِیرِی وَ وَصِیی وَ خَلِیفَتِی فِی أُمَّتِی وَ وَلِی کلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدِی؛ کدام ‌یک از شما اجابت می‌کند که برادر، وزیر، وصی، جانشین و خلیفه من در امتم و سرپرست هر مؤمنی بعد از من باشد؟». جمعیت حاضر، ساکت شدند. پیامبر صلی الله علیه و آله سه بار جمله را تکرار کرد و در هر بار، علی علیه السلام جواب داد: من ای رسول خدا! ...آن‌گاه رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «اللَّهُمَّ امْلَأْ جَوْفَهُ عِلْماً وَ فَهْماً وَ حُکماً ثُمَّ قَالَ لِأَبِی طَالِبٍ یا أَبَا طَالِبٍ اسْمَعِ الْآنَ لِابْنِک وَ أَطِعْ فَقَدْ جَعَلَهُ اللَّهُ مِنْ نَبِیهِ بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى؛ خدایا! درون او را از علم و فهم و حکمت پر کن. سپس به ابی‌طالب فرمود: اینک به سخن پسرت گوش بده، و (از او) اطاعت کن؛ زیرا خداوند او را برای پیغمبرش همچون هارون برای موسی (خلیفه و جانشین) قرار داده است». اضافه‌ای که این صورت بر صور دیگر دارد این است که در ذیل آن به حدیث منزلت نیز اشاره شده است. این حدیث، خود تأکیدی بر امامت علی علیه السلام است و بیان می‌کند که حضرت علی علیه السلام تمام منزلت‌های خاتم انبیاء صلی الله علیه و آله را جز نبوت و رسالت داراست.
  • ۵. ابواسحاق ثعلبی و... نقل کرده‌اند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بعد از آیه‌ی انذار، خویشان خود را جمع کرد و پس از صرف غذا فرمود: «من از طرف خدا بشیر و نذیر فرستاده شده‌ام. اگر تسلیم دستورهای من باشید و از من اطاعت کنید هدایت می‌شوید». آن‌گاه فرمود: «مَنْ یؤَاخِینِی وَ یوَازِرُنِی وَ یکونُ وَلِیی وَ وَصِیی بَعْدِی وَ خَلِیفَتِی فِی أَهْلِی وَ یقْضِی دَینِی؛ کیست که برادر و وزیر من شود تا بعد از من، ولی و وصی و خلیفه من در اهلم باشد که دینم را ادا کند». آن بزرگوار سه مرتبه، این جمله را تکرار کرد. قوم ساکت شدند و تنها علی گفت: «من». در مرتبه سوم، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «اَنْتَ؛ تو (خلیفه و جانشین من هستی)».
  • ۶. ابواسحاق و... نقل کرده‌اند که رسول خدا صلی الله علیه و آله به خویشاوندان خود فرمود: «خدای بلندمرتبه دستور داده است که خویشان نزدیکم را انذار کنم». آن‌گاه فرمود: «وَ إِنَّ اللَّهَ لَمْ یبْعَثْ نَبِیاً إِلَّا وَ جَعَلَ لَهُ مِنْ أَهْلِهِ أَخاً وَ وَزِیراً وَ وَارِثاً وَ وَصِیاً وَ خَلِیفَةً فِی أَهْلِهِ فَأَیکمْ یقُومُ فَیبَایعُنِی عَلَى أَنَّهُ أَخِی وَ وَارِثِی وَ وَزِیرِی وَ وَصِیی وَ یکونُ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَانَبِی بَعْدِی فَسَکتَ الْقَوْمُ...؛ به راستی خداوند، هیچ پیامبری را مبعوث نکرد؛ مگر این که برای او از اهلش برادر و وزیر و وارث و وصی و خلیفه در اهلش قرار داد. پس کدام یک از شما برمی‌خیزد تا با من بیعت کند که برادر، وارث، وزیر و وصی من باشد و برای من به منزله هارون برای موسی باشد؛ جز این که بعد از من نبی نیست، پس قوم ساکت شدند». وی سه بار جمله را تکرار کرد: «فَقَامَ عَلِی فَبَایعَهُ وَ أَجَابَه؛ پس علی برخاست و بیعت و اجابت کرد» این نقل، یک نکته اضافه دارد که قانون کلی الهی بوده است که برای هر پیامبر وصی و خلیفه قرار دهد.

پاسخ به شبهات

تضعیف حدیث

حدیث «یوم الدار» به صورت‌ها و سندهای مختلفش برای یک انسان مُنصف کافی است تا با ملاحظه آن به راحتی دلالت آن را بر امامت و خلافت بلافصل امام علی علیه السلام بپذیرد؛ ولی بوده‌اند کسانی که با بهانه‌هایی، این حدیث را نپذیرند و یا به گونه‌ای در آن شبهه ایجاد کنند و اگر این دو راه را بسته دیدند، دست به تحریف بزنند. در ادامه‌ی بحث به نمونه‌هایی از کسانی می‌پردازیم که به نحوی از پذیرش حدیث فوق شانه خالی کرده‌اند.

ابن تیمیه که بنیان‌گذار فکری وهابیت به شمار می‌رود، با این که حدیث «یوم الدار» به نحو صورت چهارم را در کتاب منهاج السنه خود نقل کرده، گفته است این حدیث جعلی و ضعیف است. وی هیچ‌گونه دلیلی بر ضعف و جعل آن ارائه نکرده است. تنها معیار برای صحیح نبودن این حدیث، نزد او این است که بیانگر فضایل امام علی علیه السلام است.

برخی دیگر برای اشکال بر سند حدیث، ابومریم عبدالغفار بن قاسم را تضعیف کرده‌اند. تنها ضعف و جرم شیعه بودن است؛ با این که جمعی همچون ابن عقده وی را مدح کرده‌اند؛ چنان که در لسان المیزان، جلد ۴، صفحه ۴۳ آمده است و حفاظ ستّه پیش گفته از او حدیث نقل کرده‌اند و هیچ یک به سبب ابو‌مریم، حدیث را تضعیف نکرده‌اند.

امامت در کودکی!

اسکافی در کتاب «النقض العثمانیه»، صفحه ۲۷۸، بعد از ذکر حدیث، این سؤالات را درباره آن مطرح کرده است: آیا تهیه‌ی طعام به عهده‌ی طفل غیرممیز قرار می‌گیرد و به عهده کودکی غیرعاقل؟ آیا کودکی ۵ ساله یا هفت ساله، امین اسرار نبوت قرار می‌گیرد؟ و آیا در بین پیرمردان و کهنسالان جز عاقل ورزیده دعوت می‌شود؟ و آیا پیامبر دست برادری و جانشینی و خلافت جز به کسی می‌دهد که اهلیت (و قابلیت) این را داشته باشد؟! و به حَد تکلیف رسیده باشد و توان تحمل ولایت خدا و دشمنی با دشمنان او را داشته باشد؟

راستی چه سری بود که این کودک با هم دوره‌های خود مأنوس و همراه نبود؟... بلکه نمی‌بینم، مگر آن که بر اسلامش باقی است، در امرش مصمم و در محقق ساختن سخنانش با رفتارش جدی است، اسلامش را با عفت و زهد خویش تصدیق کرد و با رسول خدا صلی الله علیه و آله از بین آن جمعیت همراه شد. پس او امین و همراه پیامبر در دنیا و آخرت شد. وی برای رسیدن به فوز عاقبت و ثواب آخرت، در خطبه‌ای آغاز ایمانش را به رسول اکرم صلی الله علیه و آله چنین بیان می‌کند: «وقتی به درخواست قریش، پیامبر درخت را خواند و از جا کنده شد و نزد او آمد، قریش تهمت ساحر بودن به او زدند؛ ولی من به خدا و رسولش ایمان آوردم و در دعوت درخت تصدیقش کردم و شهادت دادم که آمدن درخت به امر خدا برای تصدیق نبوت و برهان و حجتی بر دعوت او بوده است».

اسکافی با سؤالات متعدد، مسئله را بسیار ظریف تأیید می‌کند؛ ولی این شبهه نیز القا می‌شود که چگونه یک کودک لیاقت پیدا می‌کند مخزن اسرار نبوت و تحمل کننده‌ی بار ولایت و امامت باشد؟ برای رفع این شبهه می‌گوییم خداوند متعال پیامبرانی را در کودکی به مقام نبوت مفتخر ساخت. وقتی حضرت مریم به فرزندش عیسی علیه السلام اشاره کرد، آن‌ها گفتند: «چگونه کودک سخن می‌گوید؟» عیسی علیه السلام به اذن الهی به سخن آمد. «قالَ إِنِّی عَبْدُاللَّهِ آتانِی الْکتابَ وَ جَعَلَنی نَبِیا؛ (کودک) گفت: من بنده خدا هستم، به من کتاب داده و مرا پیامبر قرار داده است». وقتی خداوند حکیم و قادر، مقام نبوت را به خردسالی عطا کند، قادر و توانا است که مقام امامت را نیز به کودکی و یا نوجوانی و نونهالی عطا فرماید.

ضمن اینکه باید توجه داشت، با توجه به اینکه حضرت علی علیه السلام، در سال ۳۰ عام الفیل یعنی ۱۰ سال پیش از بعثت رسول خدا متولد شد، در زمان ماجرای یوم الدار (سوم بعثت)، نوجوانی ۱۳ ساله بوده است.

تحریف حدیث

برخی علمای اهل سنت از خطرناک‌ترین شیوه‌هایی که در پیش گرفته‌اند، حذف و یا تحریف این حدیث است؛ از جمله درباره‌ی حدیث «یوم الدار»، متأسفانه این تحریف و جنایت روا داشته شده است که به نمونه‌هایی اشاره می‌شود:

  • ۱. طبری با این که در تاریخش این حدیث را درست نقل کرده است؛ ولی در تفسیر خود جلد ۱۹ صفحه ۷۵، آن را به این صورت نقل می‌کند: «فَأَیکمْ یؤَازِرُنِی عَلَى هَذَا الْأَمْرِ عَلَى أَنْ یکونَ أَخِی وَ کذا وَ کذا ثُمَّ قالَ إِنَّ هذا اَخی وَ کذا وَ کذا فَاسْمَعُوا وَ‌ اَطیعُوه» وی کلمه وصیی و خلیفتی را حذف کرده و به جای آن «کذا و کذا» گذاشته است؛ ولی توجه نداشته است که تعبیر «فَاسْمَعُوا وَ اَطیعوهُ» در حدی بر مسئله امامت و پیشوایی دلالت دارد.
  • ۲. اسماعیل بن کثیر شامی در سه کتابش (تفسیر، جلد ۳، صفحه ۳۵۱؛ البدایة والنهایة، جلد ۳، صفحه ۴۰ و السیرة النبویة، جلد ۱، صفحه ۴۵۹) نیز روش نامقبول طبری را در پیش گرفته است.
  • ۳. محمدحسین هیکل در کتاب خود به نام حیاة‌ محمد، صفحه ۱۰۴ از چاپ اول، بخش اول را «فَأَیکم یؤَازِرُنِی...» و بخش دوم را ناقص آورده است؛ ولی در چاپ دوم، سال ۱۳۵۴، ص ۱۳۹، کاملاً مطالب مربوط به علی علیه السلام را حذف کرده است. جالب است که این شخص، خود را روشن‌فکر نیز می‌خواند.

پانویس

  1. سوره شعراء/۲۱۴ ـ۲۱۶.
  2. تاریخ الامم والملوک، محمد بن جریر الطبری، بیروت، دار قاموس الحدیث، ج ۲، ص ۲۱۷ و الغدیر، علامه امینی، مؤسسه دائرة معارف الفقه الاسلامی، چاپ سوم، ۱۴۲۵ ق، ج ۳، ص ۳۹۴ و ۳۹۵ و چاپ دارالکتب الاسلامیة، ج ۲، ص ۲۷۹.
  3. ر.ک: الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج ۲، ص ۲۷۸؛ السیرة الحلبیه، حلبی، ج ۱، ص ۴۶۱؛ مسند، احمد حنبل، ج ۱، ص ۱۵۹؛ البدایه والنهایه، اسماعیل بن کثیر شامی، ج ۳، ص ۴۰؛ بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج ۱۸، ص ۱۷۸، ۱۸۱، ۱۹۱ و ۲۱۴؛ مجمع البیان، طبرسی، ج ۷، ص ۲۰۶؛ الارشاد، شیخ مفید، ص ۲۹ و الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، علی بن طاووس، ج ۱، ص ۲۰.
  4. تاریخ الامم والملوک، طبری، بیروت، دار قاموس الحدیث، ج ۲، ص ۲۱۷. مرحوم علامه این صورت را از افراد ذیل نقل کرده است: طبری، تاریخ، ج ۲، ص ۲۱۶، ابوجعفر اسکافی بغدادی متوفای ۲۴۰ در «نقض العثمانیه»؛ فقیه برهان الدین، محمد بن محمد بن ظفر الملکی، متوفی ۵۶۷ در «انباء نجباء الابناء» ص ۴۶ـ۴۸؛ کامل ابن اثیر، ج ۲، ص ۲۴؛ (الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، بیروت، دار صادر، ۱۳۹۹ ق، ج ۲، ص ۶۳) ابوالفدا عمادالدین دمشقی، در تاریخش، ج ۱، ص ۱۱۶؛ شهاب الدین الخفاجی، «شرح الشفا» قاضی عیاض، ج ۳، ص ۳۷؛ علاءالدین بغدادی در تفسیرش ص ۳۹۰؛ سیوطی در جمع الجوامع (از طبری از شش حافظ نقل نموده است که عبارت باشد از ابن اسحاق، ابن جریر، ابن ابی‌حاتم، ابن مردویه، ابی نعیم و بیهقی)؛ ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۳، ص ۲۵۴ و همین طور احمد حنبل در مسندش ج ۱، ص ۱۱۱ به سندی که تمام افراد قابل تأیید و سند آن صحیح است بدون هیچ شبهه نقل کرده است... ر.ک: الغدیر، چاپ دارالکتب الاسلامیه، ص ۲۷۹ ـ۲۸۰.
  5. مسند احمد، ج ۱، ص ۱۵۹.
  6. تاریخ طبری، ج ۱، ص ۲۱۷.
  7. خصائص نسائی، ص ۱۸.
  8. کفایة الطالب، ص ۲۰۶.
  9. الغدیر، چاپ اسلامیه، ج ۲، ص ۲۸۰ و چاپ دائرة المعارف، همان، ج ۳، ص ۳۹۵ و ۳۹۶.
  10. همان، ص ۳۹۸.
  11. تفسیر القرآن العظیم، ابن ابی‌حاتم، ج ۹، ص ۲۸۲، ح ۱۶۰۱۱ـ۱۶۰۱۵ و معالم التنزیل، بغوی، ج ۳، ص ۴۰۰.
  12. ج ۴، ص ۸۰.
  13. الغدیر، چاپ اسلامیه، ج ۲، ص ۲۸۲ و چاپ دائرة‌المعارف، ج ۳، ص ۳۹۹.
  14. همان، ج ۲، ص ۲۸۲ و چاپ دائرة‌المعارف، ج ۳، ص ۳۹۹.
  15. کتاب سلیم بن قیس، ج ۲، ص ۷۷۹، ح ۶.
  16. همان، ج ۲، ص ۲۸۲ و چاپ دائرة‌المعارف، ج ۳، ص ۴۰۰.
  17. الکشف والبیان، ص ۱۶۳.
  18. الغدیر، چاپ اسلامیه، ج ۲، ف ص ۲۸۳ و چاپ دائرة‌المعارف، ج ۳، ص ۴۰۰ـ۴۰۱.
  19. الغدیر، چاپ اسلامیه، ج ۲، ص ۲۸۳ و چاپ دائرة‌المعارف، ج ۳، ص ۴۰۱.
  20. همان.
  21. ر.ک: همان، چاپ اسلامیه، ج ۲، ص ۲۸۰ با توضیحات.
  22. سوره مریم/ ۳۰.
  23. الغدیر، چاپ اسلامیه، ج ۲، ص ۲۸۷ و ۲۸۸ و چاپ دائرة‌المعارف، ج ۳، ص ۳۰۶ و ر.ک: تاریخ اسلام، همان، ص ۱۴۷.
  24. الغدیر، چاپ اسلامیه، ج ۲، ص ۲۸۸ و ۲۸۹ و چاپ دائرة‌المعارف، ج ۳، ص ۳۰۶.
  25. در شامگاه ۱۷/۴/۱۳۸۸ سیمای جمهوری اسلامی ایران ساعت ۳۰/۲۰ اعلام کرد. وهابیون عربستان تصمیم گرفته‌اند نام امیرمؤمنان علی علیه السلام را از کتب تاریخی و روایی و تفسیری حذف کنند؛ از جمله از تفسیر طبری نام برد که استفاده از چاپ قبلی ممنوع و چاپ جدید که نام علی علیه السلام از جای جای آن حذف شده است، ترویج می‌شود که این کار، بسیار خطرناک است و عالم اسلام نباید ساکت بمانند؛ به ویژه علمای اهل سنت؛ چرا که منابع تاریخی و روایی و تفسیری آن‌ها را خدشه‌دار می‌کند و از اعتبار می‌اندازد.

منابع

  • "حدیث یوم‌الدار"، سید جواد حسینی، ماهنامه مبلغان شماره ۱۲۲ (آبان و آذر ۱۳۸۸)، ص ۱۲ تا ۲۳.